دست لاف. آغاز وابتدای سودا، یعنی سودای اولی باشد که اصناف و اهل حرفت کنند. (برهان). سودای اول. (آنندراج). دشت. دشت که دهند. سفته. (یادداشت مرحوم دهخدا) : دست فالی که جود او کرده گرد از بحر و کان برآورده. معروفی بلخی. و رجوع به دست لاف و دشت شود
دست لاف. آغاز وابتدای سودا، یعنی سودای اولی باشد که اصناف و اهل حرفت کنند. (برهان). سودای اول. (آنندراج). دشت. دشت که دهند. سفته. (یادداشت مرحوم دهخدا) : دست فالی که جود او کرده گرد از بحر و کان برآورده. معروفی بلخی. و رجوع به دست لاف و دشت شود