جدول جو
جدول جو

معنی دستک وال - جستجوی لغت در جدول جو

دستک وال
چوبی که به طور مورب به جوی اصلی در مزارع وصل شود
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دست فال
تصویر دست فال
دستلاف، دشت اوّل، نخستین پولی که کاسب و پیشه ور در آغاز کار روزانه از خریدار می گیرد، دشت، دخش، دشتان
فرهنگ فارسی عمید
(دَ تَ سَ)
کسی که برای دریافت مال الاجاره می فرستند. (ناظم الاطباء). دستک پیاده
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دست لاف. آغاز وابتدای سودا، یعنی سودای اولی باشد که اصناف و اهل حرفت کنند. (برهان). سودای اول. (آنندراج). دشت. دشت که دهند. سفته. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
دست فالی که جود او کرده
گرد از بحر و کان برآورده.
معروفی بلخی.
و رجوع به دست لاف و دشت شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دست اول
تصویر دست اول
نورس نوبر، تازه، دست نخست
فرهنگ لغت هوشیار
دست گیره، پارچه ی کهنه، انبر، گیره و هر چیز دیگری که بتوان
فرهنگ گویش مازندرانی
نوبت اول، بار نخست
فرهنگ گویش مازندرانی